نشریه الکترونیکی یک کتاب / دکتر بقایی در کانال شخصی اش ضمن تبریک بهار در بهار ۱۴۰۳ نوشت : این روزها بوی بهار در خانه ها پیچیده است ، بهار قرآن ، بهار طبیعت ، بهار وطن ، بهار دین ، بهار کتاب ، بهار زمان ،
مبارک باشد بر همه ایرانیان ...
تقدیم به شما
---
ترانه سال ۱۴۰۳ مبارک
__
سالی چه نیک گشت
هزارو چهارصد و سه
آغاز با شادی و
چهارشنبه و سرور
آغاز با بهار
بهار در بهار
بهار در زمین
بهار در زمان
بهار رمضان
وقت تولد زمان
ماه نزول قرآن
فصل فرود باران
عید شادی یاران
روز آغاز سال
فصل تغییر حال
هرجا که هستی و
هر کس تو باشی و
تنها و یا به جمع
دل شاد کن که سال
سالی نکو شده
سالی که نکوست
پیداست از بهار
کمتر بهانه آر
در راه زندگی
خود را به او سپار
بر صاحب بهار
ما نیز دعا کنیم
شادی برای ما
باشد درون ما
باشد همیشگی
در خانه و وطن
---
حجت بقایی
۱۴۰۲/۱۲/۲۳
#شعر_فارسی
#ترانه
#سال_۱۴۰۳
#شاعرایرانی
#ادبیات_فارسی
#شعر_نو
#شعر_پارسی
#تبریک_سال_نو
منبع : روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ داستانک : فرشته ای قولش را شکست ، با طعم شعر منتشر شد.
مجله الکترونیکی یک کتاب/ در این متن ادبی قصه صحبت فردی با یک فرشته نقل شده است.
در این مطلب متن داستانک را جهت استفاده مخاطبین منتشر می نماییم .
آمد صدای گامهای ماه خوبان
ماه خیر و رحمت
ماه قرآن
او سال پیش
در پیشگاه رب
به قولی کرد مشغولم
من به او گفتم
که دیگر نیستم آدم
که باشم زنده یا مرده
برایم فرق هرگز نیست
گفت این چند وقت را تو
با عشق بر سر کن
تو تا صیام بعد
نیستی در این عالم
من نیز با قولش
دل را قوی کردم
مشغول گشتم با
روزمرگیهایم
دزدان به دزدی و
احمق به تحمیقش
من هم تماشاچی
چون قول دادم من
لال و کر و کورم
این چند روز دنیا
میهمانم و می رم
روز آمد و شب رفت
یک هفته و یک ماه
ناگه شنیدم من
آمد بوی روزه
در زد ماه قرآن
سر زد به ما ماه
پر خیر رمضان
ای وای انگاری
بر من دروغی گفت
او یک فرشته بود و من
انسانی از خاکم
آخر چرا بر من
اینطور ظلمی کرد
گفتم نخواهم من
دنیا برای کیست؟
عشق جز خدا از کیست ؟
جان جز خدا با کیست ؟
من این نخواهم که
جانم فدای خاک
یا یک هوس گردد
این بازی دنیاست
من نیستم اینجا
مانند خیلی ها
من بازی اینجا
را نیک می دانم
اما نمی خواهم
آلوده اش گردم
ترجیح من این است
دیگر روم از جان
از این زمین با جان
ای وای من آلودم
آمد مه پاکی
من را خدا رحمی
چون شرمگینم من
شرم از گناهانم
این لطف را حدی است
من با ملک یک جا
عمریست همسایه
لیکن گناهانم
کم کرد از او سایه
من مانده ام در فکر
بار گناهانم
بر من چه خواهند کرد
بر من که رسوایم
ای کاش تا صبح
دیگر نباشم من
نه یک نفس یا نه
حتی اثر هم نیست
حتی نمی خواهم
اسمم به خط باشد
من از عدم هستم
خواهم که تا آخر
من در عدم باشم
ظالم به کار خود
دزدان به کار خود
دنیا که از اینهاست
یا رب مرا از چه
آوردی تو اینجا
دنیا پر زالو
دنیا پر از کفتار
من از عدم هستم
یا اشرف خلقم
اینجا دو مورد هست
من انتخاب کردم
یا انتخاب کردند
امشب شب آخر
باشد ، نباشد
نیست
بر من مهم اصلا
این است اصل من
او که مرا آورد
بر من سخن آموخت
بر من قلم داد و
قصه به یادم داد
او می تواند من
با سیئات خود
بر کوههای فخر
پرواز گرداند
با یک اشاره خلق
با من شوند همراه
یا نه شوند گمراه
پس نیک می گویم
ما چند دلقک
در این جهان نیک
یا نه عروس شب
یا مترسکها
و هرچه خواهی تو
این بازی ما نیست
ما داخل آنیم
گاه در اوج داستانیم
یا گوشه می مانیم
دیگر بس است قصه
گر تا سپیده من
ماندم به این عالم
شرمنده خوبانم
دست خودم باشه
یک دم نمی مانم
.....
۲۰/۱۲/۱۴۰۲
حجت بقایی
#شعر_فارسی
#داستانک
#قصه_رمضان
#داستان_فرشته
#ادبیات_فارسی
#سبک_شعر
#داستان_ایرانی
#قصه_فارسی
نشریه الکتدونیکی یک کتاب/ به مناسبت نزدیک شدن به آخرین چهارشنبه سال ۱۴۰۲ دکتر حجت بقایی در صفحه شخصی خود نوشت : آخرین چهارشنبه سال نزدیک است و ما از الآن دلمان رفت برای چهارشنبه سوریهای قدیم .
حالا ما باید بتوانیم خوراک مناسب برای استفاده در این ایام را آماده کنیم.هرچند مقارن شدن با ماه مبارک رمضان را خیلی ها دلیل بر حرمت می دانند، لیکن ماه مبارک رمضان مبارک است ، انشالله که روزهای مردم شاد و شادتر باشد.
ما هم در حد توان سعی می کنیم در کنار مردم عزیزمان باشیم، هرچند با چند خط . . .
شعرو ترانه چهارشنبه سوری
تقدیم به شما :
بوته بوته آتیش بزن
قهرو کینه آتیش بزن
چهارشنبه سوری که میشه
همه جا پر از آتیشه
بوته بیار آتیش بزن
کمتر به مردم نیش بزن
دخترا رو پسرا رو
همه همسایه ها رو
جمع کن بیار تو کوچه ها
بشن شریک شادیها
بوته بوته آتیش بزن
قهروکینه آتیش بزن
چهارشنبه سوری که میشه
همه جا پر از آتیشه
یواش یواش با بچه ها
جمع شید کنار کوچه ها
وقتی بوته ها می سوزه
دل حسودا می سوزه
به بچه ها یاد بدید
بلند بلند بخونن
یادشون باشه همیشه
مال این سرزمینن
بلند بگید به آتیش
مثل صدها سال پیش
سرخی تو از من است
زردی من از توست
سرخی تو از من است
زردی من از توست
بوته بوته آتیش بزن
قهروکینه آتیش بزن
چهارشنبه سوری که میشه
همه جا پر از آتیشه
--- ---
حجت بقایی
#چهارشنبه_سوری
#شعر_ایرانی
#ترانه_فارسی
#سنت_ایرانی
#ادبیات_فارسی
#رسوم_ایرانیان
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ۲۲ بهمن دکتر بقایی متنی را منتشر کرد با عنوان گفتگو با ثارالله .
یک کتاب / دکتر بقایی در دلنوشته خود گفته است :
سلام ثارالله
بارها
برفرش نمناک خیال
به دوران نوجوانی ام
می روم
آنجا که
شبها صدای نوحه
می آید و صدای
نالهء مداح
و مرا
به راهی می برد
سرتاسر خزان
پر از خیمه های سوخته
شمشیرهای افتاده
نیزه های شکسته
علمهای بی علمدار
اسبهایی مرده
خاطراتی غریب
و گاه
نیزه های خون آلود
که نشان دارد از
سرهای به نیزه
می گریزم از رویا
از اسارتی غریب
و غریبی اسیر
در آن می بینم
شیرزنی آشنا
که می گوید از غریبی
در میان دوستان
و من
می روم
غروبها در هیئت
نوجوانی بودم
پای مجلس ثارالله
غرق غم
غرق ماتم
گریه های آنچنانی
ناله هایی که نمی دانی
ضجه های مادران شهید
صدای سازهای کهنه و جدید
همه در هم شده است
از رویاهایم می گریزم
می روم بر مزار شهدا
و می گویم
شما رفته اید
ای گلهای سرخ
ای سرخ جامگان عشق
شما رفته اید
حسین رفته است
عباس رفته است
اکبرها ، اصغرها
حبیبها رفته اند
گلها رفته اند و
گلهایی مانده اند
شما رفته اید و
ستاره ها بی بهانه چشمک می زنند
شاخه ها به
کوچکترین بهانه
می رقصند
شما رفته اید و
کسی نمی داند
خوشحال است
ابرها دیگر
باران زلال
نمی بارند
شما رفته اید و
اشک سنگها
خشکیده است
شما رفته اید و
همه گیجند و
فقط
محرمها
و رمضانها
مرمان مومنند
نمی دانم
شاید من هم
مثل همه
گیج شده ام
گیج گیج
حجت بقایی
حجت بقایی با انتشار شعری با مضمون انتظار در کانال شخصی(ایتا) خود نوشت :
پنج شنبه است ، منتظران ظهور زمزمه های عاشقانه دارند . . .
جمعه های انتظار