شعر ( دوگانه سکوت ) از سروده های حجت بقایی هفته دوم نوروز ۱۴۰۴ منتشر شد.
پایگاه ادبی یک کتاب // سراینده در این دوگانه با نگاهی عمیق به قدرت "حرف" و "سکوت"، تضاد بین این دو را به زیبایی ترسیم کرده است. یکی از نقاط قوت ادبی این اثر، کاربرد استعاره‌های تأثیرگذار مانند *"حرف در واقع کَنَد قبر تو را"* یا *"حرف را باید خرید"* است که به مخاطب کمک می‌کند تا سنگینی و ارزش کلام را درک کند. همچنین، تقابل بین "صوت" (به عنوان امری سطحی) و "حرف" (به عنوان امری ژرف) نشان‌دهنده‌ی نگاه فلسفی شاعر به زبان و ارتباطات است.
در ادامه متن اشعار را منتشر می نماییم:
( حرف یا صوت )
- - -
حرف را باید خورد
گفتنش عالم بسوزاند
دوست را دشمن کند
دشمنان را جرات حمله دهد
حرف در واقع کَنَد قبر تو را
حرف را هرگز نزن
گر تو خواهی عاقبت
نیک گردد در جهان
شاد گردد زندگی
حرف اصلا خوب نیست
آنچه مردم می زنند
با مصرف لب و دهان
آن حرف نیست
اصوات مبهم می زنند
نه انرژی داردو
نه اثر بر مردمان
حرف دنیا را دگرگون می کند
حال با اصوات بین
دنیا که تغییری کند
پس میان صوت و اصوات
تو ای آینده بین
حرف را هرگز نزن
تا حیف نگردد حرف تو
حرف که تاثیر به دنیا نداشت
بهتر اینکه در سکوتش لانه کرد
حرف آن است
که اثر دارد به اطراف خودش
ورنه مثل سوت باد
آید به گوش
مردمان را می آزارد فقط
حرف را باید شنید
صوت را می شنوی
حرف را باید خرید
صوت می آید خودش
بهر یک حرف سالها در انتظار
صوت آنقدر است که خسته می شوی
پس بیا و یاد گیر
حرف را بشناس و
هر جا از زبان مصرف نکن
تا شود جایگاه تو در عالمت
آنجا که آن را لایقی
ورنه مثل باد هر جایی شوی
- - -
( ثروت سکوت )
- - -
در سکوتت ثروتی پنهان است
ثروت پنهان خود را بازیاب
این سکوت است درمان درد تو
دردها درمان کن و ساکت بمان
گر سکوتت یار شد در عالمت
نقطه ضعفی تو نداری در جهان
می شوی از چشم دشمنها نهان
یک زمانی عشق داشتم بر سکوت
آمدم یک بار وا کردم زبان
رفت دنیا و گذشته باد بُرد
ماضی ام را سوخت با کار زبان
دود شد آینده
شد باد هوا
بعد از آن ساکت شدم لیکن چه سود
نقطه ضعفم را به دشمن داده ام
ضربه زد بر من همین دشمن که نه
من خودم با این زبانم کرده ام
پس زبانت را نگه دار و سکوت
بر خود و بر فکر خود آویزه کن
حال و آینده خود را بیمه کن
- - -
حجت بقایی
منبع گزارش : فارس
گناه منتشر شد، این شعر از مجموعه ( انسان گناهکار) سروده : حجت بقایی می باشد که در نشریات ادبی و هنری الکترونیکی منتشر شد.
گناه
- - -
نمی دانم از کجا گناه آمد
ذات بشر گر خدایی بود
پس گناه از کجا آمد
قامت آدمی را آلود
وسوسه دیگر کدام سو بود
این گناه و آن وسوسه یعنی
ارزش نوع بشر را خراب کردند
عاقبت دنیا برای آدم
این گناهها سراب کردند
ارزش چشمها سوزاندند
در سینه ها آه پر کردند
قلبها به گناه انداختند
بین آدمیان راحت
اختلاف و جدایی انداختند
- - -
حجت بقایی ( مجله ادبی اینترنتی انوشا )
سراب بهشت
- - -
سراب مرا کشاند به
بهشت بی آب و علف
که ظاهرش قشنگ بود
درون آن سوزو گداز
سراب را ندیده ام
شنیده ها اسیر کرد
زمان گذشت
پرید عُمر
سراب در خیال ماند
خیال پر گشود رفت
منم گذشته ام گُمه
زمان حال مُبهمه
برای آینده ما
ایده و انگیزه کجاست؟
در این بهشت اَلَکی
کسی نمی خواد که باشه
همه می خوان فرار کنند
ولی اولش رو ببین
این درو اون در می زنند
که راه باشه بیان بهشت
بعدش که اومدن بهشت
دنبال صد بهانه اند
که زود بگذره زمان
تموم بشه زمانشون
برن به بیرون بهشت
اینجا بودم من فهمیدم
بهشت فقط تو دلته
تو ذهنته
وجودته
بیرون تو بهشتی نیست
مگر اینکه دلت بخواد
بسازی از هرجا بهشت
سراب مرا اسیر کرد
ولی به من یه درس داد
درسی که عمرم رو گرفت
چه سخت بود درس من
کاش که فهمیده باشم
بهشت مال آدماست
به شرط حال دلمون
وگرنه در هر جا که باشی
می سوزی و عذاب داری
- - -
حجت بقایی
#شعر
#ترانه
#شعر_فارسی
#شعر_نو
#ادبیات
#شعر_سپید
منبع : مجله اینترنتی ادبی انوشا - سرویس خبرنگاران خبرگزاری فارس